نگاهی به اجتماع خودمان !

وب نوشته ی مصطفی نادریان (وکیل پایه یک دادگستری)

نگاهی به اجتماع خودمان !

وب نوشته ی مصطفی نادریان (وکیل پایه یک دادگستری)

حالا نشستی (شایدم خوابیدی اما مطمئنم نه ایستادی چون همیشه تنبل بودی...) با خودت ، چی فکر کردی ؟

نه خداییش فکر کردی خاله بازیه که "نخود نخود ..."

نه جونم این خبرا نیس !

وقتی اومدی توی این شهر هزارتوی بی سر و سامون نگفتی چطوری میخوای راه برگشتو پیدا کنی ؟

راستشو بخوای من خودمم راه برگشت تو رو بلد نیستم ، هرچند اگه بلد بودم هم بهت نشون نمیدادم ...

از شبی که گفتی میری و خوتو گم و گور میکنی همش دیدمت ولی نمیدونم چرا داری این بازیا رو با خودت درمیاری ؟

من که خوب میشناسمت ، تو هم که منو ...

پس این بازیا چیه ؟

بچه ، اگه فکر میکنی واقعا گم شدی (که نشدی) می تونی به آقا پلیسه بگی بیاردت و بهم تحویلت بده ، آدرس و تلفنم توی جیب سمت چپ... راستی ، نکنه اون شب که دعوام کردی آدرسو پاره کرده باشی واقعا گم بشی ...؟!

اینا رو گفتم که بدونی حواسم بهت هس ، حالا خود دانی ، خسرو هم نیستی که بگم صلاح مملکت خودتو میدونی ... البته اگه مملکتی واسه خودتو من باقی گذاشته باشی !

یادم رفت بپرسم مشقاتو نوشتی که داری می خوابی ؟

ولش کن بابا نصف شبی زده به سرم ، برم یه چیز واسه شام بپزم که گشنم شد از بس فک زدم و جوابمو ندادی .

فقط این خانوم بهار رو از دست نده (شعره رو میگم بچه فکر بد نکن)

--- متن بدون اصلاحه ، واسه غلطایی که کردم شرمنده---


نظرات 1 + ارسال نظر
همکلاسی یکشنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 00:58

به به زیبا بود

بحث همیشگی من با خودم عین همینه

اما هر بار بی نتیجه میمونه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد