نگاهی به اجتماع خودمان !

وب نوشته ی مصطفی نادریان (وکیل پایه یک دادگستری)

نگاهی به اجتماع خودمان !

وب نوشته ی مصطفی نادریان (وکیل پایه یک دادگستری)

رفتیم ...

رفتیم ،

به سرزمین پیامبران...

به سرزمینی که از آیه های الهی لبریز است ، از کودکی های پیامیر آخر و امام اول...

به سرزمینی که مظلومیت از در و دیوار خانه ای و قبرستانی فرو می ریزد...

به سرزمینی که خدا در آن خانه ای دارد ، خدایی که همه جا هست و آنجا بیشتر...

رفتیم که ببینیم چه هست و چه نیست ؟!

رفتیم که برگردیم ،

اما گویی ماندیم ...

آری رفتیم و به سرزمین پیامبران ماندیم...!

برو ...

ای بابا مردم می خوان برن زیارت خونه ی خدا ، میرن از این و اون ، آشنا و فامیل ... حلالیت می طلبن و خداحافظی می کنن اما تو چی ... ؟ 

4تا اسمس یا همون پیامک دادی و اومدی اینجا که مثلا چی بنویسی ...؟! 

بنویسی که دم رفتن هم نمی تونی از اینجا دل بکنی و باید سر می زدی و می رفتی ؟! 

بنویسی که یه چیزایی رو اینجا جا گذاشتی و نمی تونی ازشون دل بکنی ؟! 

بنویسی که ... شاید مدیونی .... 

نمی دونم واسه هرچی ... 

بابا داری میری جایی که گفتن آخرشه دیگه ، خب همه ی مسلمونای دنیا به طرفش نماز میخونن و کلی پیغمبر از آدم تا خاتم بهش گره خوردن ! 

چی می خوای بگی ...؟! 

مگه دوست رو پیدا کردی که نخوای هنوز بگردی ...؟! 

شاید بشه از سنگ نشان اونجا به یه چیزایی دست پیدا کرد ، آره ، آره ، قبول دارم که یه نشونه های خوب دیگه هم هستن : یکی مثه بارون که زمستون و غیرش هم نداره و یه جورایی در آسمونه که با اون باز میشه و گفتن دعا رو مستجاب می کنه اما ... فعلا که باید رفت ، برو ... 

برو توی سرزمین پیغمبران و خوب بگرد ... 

برو ببین چی میشه ، شاید حاجی شدی ... 

برو ... ! 

یادداشتی از یگانه دوست...

نردبان من شکسته است...
میشود برای من کمی دعا کنید?!

یا اگر خدا اجازه میدهد:

یک کمی بجای من خداخدا کنید

یا که از فراز قله های دوv

 دستی از دعا برای من تکان دهید؟

راستش دلم مثل یک نماز بین راه خسته وشکسته است...
ای شماها که تا همیشه روشنید
یک چراغ هم برای من بیاورید !