نگاهی به اجتماع خودمان !

وب نوشته ی مصطفی نادریان (وکیل پایه یک دادگستری)

نگاهی به اجتماع خودمان !

وب نوشته ی مصطفی نادریان (وکیل پایه یک دادگستری)

مناجات...

مرا به کار جهان هرگز التفات نبود.... 

رخ تو در نظرم چنین خوشش آراست...

 

می خواستم بگویم "هروقت..." دیدم نارواست...  

می گویم : لحظه ای نبود که بی یاد تو در آرامش باشم.... 

 

این مدتی که دلم به کمال ، در اختیار تو نبود... 

نه اینکه به یاد و دلمشغول دگری باشم...نه... 

به جان ناقابلم قسم !  

همین که لحظه هایی هم بود که دلم، 

با حضور مهر تو ، با وجود مهر تو ، 

نگران بود... 

نگران "این شود ها..." و "آن شود ها..." 

نگران "این نشود ها..." و آن نشود ها..." 

 

آن لحظه ها را می گویم که حالا تصورش هم برایم شرم آور است... 

لحظه های غفلت از تو ، با وجود تو... 

 

که چقدر از تو (و از خودم که جز تو نیستم...)  

دورم کرد...!

 

افسوس می خورم بر آن لحظه ها... 

و چه سخت گذشت... 

که باشی و من نباشم... 

 

همه ی اینها را گفتم که گفته باشم غلط کردم! 

خودت مگذار که بیراهه بروم...

خودت مگذار که از تو غافل شوم...

مگذار بی قدر شوم...

 

مهربان ترین مهربانان...    

هرچه را و هرکه را ، یار پنداشتم، غلط بود 

هر که را جز تو یار دانستم... 

هرچه را جز تو ...  

پس دستم را بگیر ،

دلم را بگیر ، 

و رهایم مکن... 

 

خدای مهربان من...!