همیشه دوست داشتم یه برادر از خودم بزرگتر داشته باشم تا بتونم بهش تکیه کنم و توی مشکلات به کمکم بیاد .
یعنی می دونید میخوام بگم که جنس رابطه با برادر خیلی متفاوت از جنس رابطه با حتی پدره (حتی خوب و دلسوز...)
خب قسمت نبود که من از این نعمت بهره مند باشم...
اینا رو گفتم که برسم به اینجا :
داشتن یکی که ازت قدرتمند تر باشه و قابل اعتماد خصوصا کسی که توی مشکلات بهش تکیه کنی (حتی اگه فقط از لحاظ روانی بهت کمک کنه و مثلا خودش دست به کار نشه) واقعا یه حس خیلی خیلی خوب به آدم میده.
حالا توی خانواده ما آدمها...
ببینید ما چقدر خوشبختیم که یکی از رگ گردن بهمون نزدیکتره و خودش گفته حواسش همه جوره بهمون هست حتی یه آدمهایی از جنس خودمون آفریده که بتونیم راحت تر باهاشون ارتباط برقرار کنیم و بهشون تکیه کنیم...
آدمهایی که ما بچه شیعه ها بهشون افنخار میکنم و بهشون متوسل میشیم، هرچند مشکلات غول پیکر باشن مثلا...!
چهارده معصوم و یاورهاشون رو میگم مثل جناب اباالفضل...
آدمهایی که همه خوبی اند و پاکی ، همه قدرت اند و بخشندگی...
حالا اینکه یکی مثل من قدر این موقعیت عالی رو ندونه و خودش رو از داشتن همچین جون پناهی محروم کنه از بی سلیقگی خودشه...
خدایا ازت ممنونم بخاطر همه ی مهربونی هات ...
می خواستم کلی حرف بزنم و بنویسم اما نمیدونم چرا وقت دست بکار میشم کم میارم
نه اینکه کلا کم بیارم ... نه ... واژه کم میارم و بعد اصلا یادم میره درمورد چی می خواستم بگم...!
به هر حال فعلا که دارم می نویسم از هفته ی گذشته بگم که دو اتفاق مهم افتاد :
دومی صعود تیم ملی بود که هرچند انصافا و به نظر من خیلی شکنده بود اما جای تبریک داشت و منو هم به خیابون کشوند و...
اولی انتخاب دکتر روحانی به ریاست جمهوری بود که اون هم جای تبریک داره خصوصا به همکاران حقوقدان و وکیلم که فارغ از منش سیاسی ایشون ، همه خوشحالند از این بابت که یه نفر از جنس ما به این سمت عالی دست پیدا کرد ، امیدوارم توی این شرائط دشوار ایشون بتونه مفید باشه و شایستگی اهالی حقوق رو حتی توی این عرصه ی خطیر به اثبات برسونه .
نه !
مثل همیشه ،
زبانم برای گفتنت گویاست !
نه !
نمی شود
نمی شود که تو از یادم روی به آسانی...
حتی اگر نباشی
(که نه ... یعنی اگر نخواهی ام ، یعنی اگر نخواهی که من باشم...)
باز هم هستی
دیشب را می گویم :
خواب دیده ام تو را و تو ...
گویی همیشه بیداری !
دیشب را می گویم که به رویا ،
بدون پنهانی...
به آرامی...
بدون محدوده...
به آسانی...
کنار هم نشستیم و گفتیم و خندیدیم !
مگر می شود...
که تو از یادم روی به آسانی...؟!