گر...یه...گر...یه...
گریه می کنم ...
بر آستان تو :
جناب سر به سپهر ساییده !
عالی جناب سپید پوش !
حضرت باران !
شاید به رحم ، بیاید و به مهر ، بنوازدم دلت...
یعنی که من ؛
محتاجم آری
محتاج بودنت...
گریه می کنم ،
هنگام بودنت...
شاید خدا بخواهد و برآورده شوی؛
دعای هر شب و روزم !
که گفته اند :
دعا به هنگام باران مستجاب است !
مستجاب کن خودت را ،
مستجاب الدعا !
حضرت پاکی !
گوش کن
به نت هایی که به پشت پنجره ات می خورند...
با..
را..
باران باش
کسی به باران عادت نمی کند
هر بار که بیاید خیس می شوی...
(من اون موقعی که بلاگم را راه انداختم 19 سالم بود.الآن 21 سالمه...)