نگاهی به اجتماع خودمان !

وب نوشته ی مصطفی نادریان (وکیل پایه یک دادگستری)

نگاهی به اجتماع خودمان !

وب نوشته ی مصطفی نادریان (وکیل پایه یک دادگستری)

گفت و گو ...

مرد: ...

_... راستشو بخوای خودمم نمیدونم ، مگه تو هستی ؟!


مرد: ...

_ اه چرا گیج میزنی مگه نپرسیدی که خوشبختم یا نه ، خب دارم ازت ...


مرد: ...

_ توی این اوضاع آخه؟!


مرد: ...

_ ...دلت خوشه ها...نه تو انگاری کلا شادی... عیییییییییییییی...!


مرد: ...

_ اصلا بیخیال ، من که مشکلی ندارم ، هرچی میخواد بشه :


مرد: ...

_ فوقش یه کیف ... و با آقا ، داروندارمون رو برمیداریم و درمیریم...!

  (همه جای دنیا طلاش همین رنگیه)


مرد: ...

_ اما تو چی تا بخوای توی خوابت ، با کتابات وربری که کدوم رو با خودت برداری یا از خیر کدومش بگذری که همه جا رو آب برده...


مرد: ...

_ اصلا ببینم تو کرایه رفتنو داری یا نه...؟!


مرد: ...

_ من که گفتم دیگه تا تونستیم جمع و جور کردیم و حالا اوضاعه آقا خوبه... 


مرد: ...

_ ببخشید اینو میپرسم تنهایی یا...


مرد: ...

_ پس تو چه کار دیگه ای ازت برمیاد غیر این نوشتن و گفتن...؟!


مرد: ...

_ واسه اینا که جایی غیر از اینجا به کسی پول نمیدن بابا...


مرد: ...

_ ...


مرد: ...

_ ...


(همه ی اینا رو گفت و رفت و زیر سفیدی چتر آسمون و شال تنیده به صورتش که حالا دیگه توی اون سرما از سپیدیش دور شده بود و به سرخی نزدیک... دور شد...)


_ و مرد مات و مبهوت ، همون جا ، زیر آلونک نشسته و به دونه های برف زل زده بود...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد